عاشقتم
امروز ۲۴ شهریور ۹۲ . دخترم ۷ روزه که رفته تو ۹ ماهگی. به خاطر دانشگاه و امتحانا یه وقفه افتاد نتونستم تو وبلاگ آوا مطلب بزارم. آوا کوچولو ۷ ماهگیش نشستن رو یاد گرفت تا صدای یه آهنگ یا موزیک می شنوه دست می زنه و یه دستی می رقصه. عاشق بیرون رفتنه تا یکی به سمت در خونه می ره از خودش صدا در میاره که اونو با خودش ببره به همون شکلی که می رقصه بای بای می کنه. دو تا دندون ریز خوشگلم ۵ شهریور ماه درآورد. با اون دندونای خوشگلش مامانی رو گاز می گیره و ذوق می کنه و می خنده. الان حدود یه هفته اس که داره ۴ دست و پا راه می ره باید مدام حواسمون باشه تا با کله نره تو دیوار. وقتی مامانی از سر کار می یاد ذوق می کنه ۲ تا دستاش...
5ماهگی آوا کوچولو
زندگی مامان و بابا
هر روز که می گذره آوا کوچولو کارهای جدیدی انجام می ده من و بابایی هم کلی ذوق می کنیم. اولین بار اواخر چهار ماهگیش بود که با صدای بلند خندید و قهقهه زد که ما هم با خنده هاش می خندیدیم. چهره هایی که برای اولین بار می بینه غریبی می کنه اول بغض می کنه بعد میزنه زیر گریه و گوله گوله اشک می ریزه تا بغل مامان و بابا نیاد آروم نمی شه. رنگ زرد رو خیلی دوست داره چشماش با یکی از عروسکهای آویز تختش که زردرنگه می چرخه. کلمه های نامفهوم می گه و با خودش بازی می کنه. پستونک و شیشه شیر رو خودش میذاره دهنش. عاشق آهنگ تاب تاب عباسیه در هر حالتی که باشه خودشو تکون می ده. اولین مسافرتش هم بابلسر خرداد ماه به اتفاق مامان بزرگها و بابابزرگها، عموها و عمه و دایی بو...
4ماهگی آوا کوچولو
3ماهگی آوا کوچولو
سال نو
امروز 22 اسفنده چند روز دیگه سال نو می شه. امسال یه خونواده سه نفری هستیم آخه خدا یه دختر ناز به ما هدیه داده. تازگی ها آوا کوچولو خیلی شیطونی می کنه حسابی بغلی شده تا می ذارمش زمین، سر و شونه هاشو بلند می کنه و نق می زنه تا بغلش کنیم. نمی زاره مامانی به کارای خونه برسه. مامان و باباشم تا حدودی می شناسه باهاش حرف می زنیم ذوق می کنه و می خنده. خیلی دوست داره رو پاهاش وایسه البته با کمک. حتی وقتی که داره نق می زنه رو پاهاش وایسه ساکت می شه. همش دوست داره یکی باهاش بازی کنه و حرف بزنه. خدا رو به خاطر این هدیه قشنگ شکر می کنم. ...
2ماهگی آوا
آوای قشنگم 2ماه از تولدت میگذره انقدر سرم باهات گرم شده که وقت نمی کنم به وبلاگت سر بزنم. یه هفته اس کلاسام شروع شده ولی دلم نمی یاد تنهات بزارم، دلم برات تنگ می شه... کاش دانشگاهم زودتر تموم بشه!؟ ...
مامان و بابای آوا
عکسهای آتلیه آوا
آواکوچولو یک ماه و 28 روز داشت که مامانی و بابایی با خاله بردیمش آتلیه تا از نوزادیش عکسهای یادگاری داشته باشه. فدات بشم الهی نفسمممممممم ...